کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

بسم رب النور، من هستم مسلمان حسن            بوده از روز ازل دسـتم به دامـان حسن
آمدم اصلا در این دنـیا به فـرمان حسن            عالمـی دارم در اینـجـا با گـدایـان حسن


شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست
تا قیامت بر لبم، یا مجـتبی یا مجـتباست

ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان می‌شود            پیش چشمم جنّت الاعلی نمایان می‌شود
در دل ویـرانۀ قـلـبـم گـلـسـتـان می‌شود            درد های گفـته و نا گـفته درمان می‌شود
هر که با این اسم زیبا عشق بازی می‌کند
روز محشر پیش مردم، سرفرازی می‌کند

دل حسن، دلبر حسن، عالی حسن، اعلا حسن            قبلۀ عباس و عـشـق زینب کـبری حسن
تـا ابـد بـانـی کـل مـهـربـانـی‌هـا حـسـن            »لافـتی الا عـلی و لا کـریم الا حـسن»
هیچ هم گـیرد ز سائل بی‌نهـایت می‌دهد
مهربانی را ببین ناگـفـته حاجت می‌دهد

ای تـمـامی وجـود حضرت خـیـرالـنـسا            زینت دوش نـبـی و زیـنـت عـرش خـدا
چهره تو مصطفی در مصطفی در مصطفی            بند می‌آیـنـد هـنـگـام عـبـورت کـوچه‌ها

در جمالت جمع گشته، کل زیبایی حسن
یوسفی، ماهی، نه بالاتر از اینهایی حسن

تو همان هستی که بی‌منت سخاوت می‌کنی            آسمانی، آسـمـانـی هم عـنـایت می‌کـنـی
دم به دم بر عـالـم و آدم محـبت می‌کنی            فاطمه هو می‌کشد وقتی کرامت می‌کنی

دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید
مهربانی تو را خـوب و بـد عالم چـشـید

ای کـه آقــازاده و آقــا و آقــا پـــروری            مانده‌ام که مصطفی یا فاطمه یا حـیدری
تا قیامت از زمین و از زمان دل می‌بری            با وفایی، مهربانی، بی‌نظیری، محشری
یا مُعـزّ المومنین دست الـهی یار توست
نایب حیدر شدن تنها در عالم کار توست

ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار            حاصل عـمرِ جـنابِ حـیـدرِ دُلـدُل سوار
کینه توزان جمل را قدرت تو کرده خار            یا علی گفتی و شد لشکر تماماً تار و مار
شیر حـیدر، ای حماسه آفـرین عـالـمـین
کیستی تو که عـلمدار سپاهت شد حسین

سیدی کن گوشه چشمی، من گدای قاسمم            هر چه هم بد باشم آقا، خاک پای قاسمم
نوکر حـلـقـه به گوشم، بی‌نـوای قاسـمـم            من بـه زیـر مـنّـتِ کـوه وفــای قـاسـمـم

آی ابر با کرامت، رحم کن بر این کویر
عشق آقازاده‌ات را از دلـم هرگز نگـیر

ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد            بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد
پیر شد از بس حسینت بر تو آقا گریه کرد            یاد داغ کودکیَت عرش اعـلا گریه کرد

کوچۀ تنگ مدینه مو سفیدت کرده است
آه در خانه زنت، آقا شهیدت کرده است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان می‌خواهم و حسّ خوش پرواز را            بال و پر می‌خواهم و دستی کبوترساز را
همسفر می‌خواهم و یک فرصت آغاز را            تا خـدای نـیـمـه ایـن مـاه راهـی بـاز را


جلوه‌ای امشب زمین را عرش اعلی می‌کند
راه دنـیا را به سـمـت آسمان وا می‌کـند

نه فقط جبریل دارد می‌زند بر کُوس نور            بلکه می‌کوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور
حاصل پیـوند اقـیانوس و اقـیـانوس نور            می‌شود نوری که بر پایش زند گلبوسه نور

معنی نورٌ علی نور است این خورشید عشق
کز رخش در بیت زهرا و علی تابیده عشق

عشق پیغـمبر عزیز فاطمه جان علیست            او که خود میراث دار خان احسان علیست
خـنده‌هایش جلوۀ لب‌های خندان عـلیست            هرکه امشب آمده افـطار مهمان علیست

صور دارد می‌دهـد مـولا تـمام شهـر را
با نمک های تو شیرین کرده کام شهر را

می‌رسی و چشمه چشمه جود جاری می‌کنی            فـصل های سائـلانت را بهـاری می‌کـنی
تو خـدا را نیز در این ماه یاری می‌کنی            چون که مهمانی او را سفره داری می‌کنی

ای دعـای هر نمازم یا عـلی و یا عـظیم
خوش به حال اهل بیتی که تو را دارد کریم

چشم‌های مهربانت عـشق را فـریاد کرد            چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد
در ازای شاخه‌ای گل یک کنیز آزاد کرد            هر زمانی ذهنم از لطفت به آن سگ یاد کرد

با خـودم گـفـتم مرا هـم آسـمـانی می‌کند
با کسی مانـنـد من هـم مهـربانی می‌کـند

آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است            یک سلامی نذر عبداله و نذر قاسم است
با ولای تو یقین دارم که دینم سالم است            بنده پیـر خـرابـاتم که لطـفـش دائم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
در صراط مستقیمت هیچ کس گمراه نیست

آخـر شـعـرم رسـیـد و بـاز نـیت می‌کـنم            چشم را می‌بـندم و قـصد زیارت می‌کنم
می‌رسم پیشت ولی احساس غربت می‌کنم            با کبـوترهای خـاکی تو صحـبت می‌کنم

در خیال این خاک را با صحن‌ها پُر می‌کنم
بر مزار تو ضریـحی را تصور می‌کـنم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

از روز ازل مست می نوکری‌ام من            دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــری‌ام مـن
ای ساقی کـوثر بده پیـمـانه به دسـتم            هر قدر بریزی به خدا مشتری‌ام من


گر سر برود خون ز رگم بانگ زند باز            آند اُلسون علینین جانینا حیدری‌ام من
این رشته اشکم نخی از چادر زهراست            در حـشر گواهی بدهد مـادری‌ام من
اما منـشم سائلی از دست کریم است            آری حـسنـیم، ز دو عـالم بری‌ام من

هر قطب نما قبله نما گشته به سویت
این ماه مبارک شده با رویت رویت

تا خواست قنوت شب زهرا اثری را            در چهـره تو دید مبارک سحـری را
هر کس که خـبردار شد از آمدن تو            عاشق شد و دادند به او بی‌خبری را
وا شد به گدایان دری امشب که دوباره            سائل نکشد هیچ کجا در به دری را
تا چشم تو واشد همه این معجزه دیدند            در چهره خـورشید طلوع قـمری را
یک رتبه حسن داد به مولای مراتب            پـوشـانـد تـن شــاه لـبـاس پــدری را

در دست علی سورۀ والشمس ضحی هاست
این ماه مبارک شدۀ سفره زهراست

هرجا سخـن از بُـردن دلها که بـیاید            اول رخ زیـبـای حـسـن دل بـربـایـد
بی‌شک که ببـینند همه روی خـدا را            روزی که حسن از رخ خود پرده گشاید
تو زلف بیفشان و به عالم نظری کن            تا از شب تـاریک جهـان مـاه درآید
هرکس قد و بالای تورا دیده به لبهاش            لا حـــول و لا قـــــوّة الّاه بـــیــایــد
بر حلقۀ تو هر که اسیر است امیر است            این حکم مقرر شده بی‌شبهه و شاید

من نام حسن گفتم و لب غرق عسل شد
هر قطعه‌ای از جان و تنم نیز غزل شد

تا چرخ و فلک از می چشمان تو نوشید            شد مست به دور سر این میکده چرخید
افتاد ز رونق همه جا عطر فروشی            تا باد در آن حلقه گیسوی تو پـیچـید
هر کوچه که بند آمده از تو خبری هست            هرجا سخنی هست کلام تو درخشید
ابروی گره کرده تو فاتح رزم است            ای لشـگـریـان جـمـلـی بار بـبـنـدیـد
طوری به زمین گام نهادی که به افلاک            خورشید و قمر از سر هر گام تو پاشید

این زَهرِۀ چشم تو به هر رزم مثل بود
مژگان حسن صف شکن جنگ جمل بود

بی‌عشق حسن زندگی ما شدنی نیست            جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست
او هرچه که دارد به خدا وقف حسین است            درمکتب و قاموس حسن، خویشتنی نیست
در حد حسن هیچ کسی نیست حسینی            اندازه ارباب کسی هم حـسنی نیست
از بس که به سینه زده‌ام سنگ شما را            چون سرخی این سینه،عقیق یمنی نیست
در قبر هم از تن نَـکَـنم جامۀ خدمت            جز رخت غلامی به تن ما کفنی نیست

در سینه نمانده زغمت صبر و قراری
دل، تنگ تو و صحن سرایی که نداری

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

آروز ازل مـست می نـوکـری‌ام من            دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــری‌ام مـن

در دست علی سورۀ وشمس ضحی هاست            این ماه مبارک شدۀ سفره زهراست

هرکس قد و بالای تورا دیده به لبهاش            لا حـــول و لا قـــــوه الـه بـــیــایــد

از نام حسن گفتم لب غرق عسل شد            هر قطعه‌ای از جان و تنم نیز غزل شد

ــ بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی یا معنایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بی‌شک که ببینند همه روی حسن را            روزی که خدا از رخ خود پرده گشاید

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سعید نسیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مژده امشب ثـمر حـیـدر و زهرا آمد            نـیـمۀ مه، قـمـر حـیـدر و زهـرا آمـد
الـبـشاره، پـسـر حـیـدر و زهـرا آمـد            نور چشم و جگـر حیدر و زهرا آمد


بخت، در نیمه مهـمانی حق یارم شد
رطب نام حـسـن سـفـرۀ افـطـارم شد

دست، ازهرچه بجزعشق حسن می‌شویم            اسم اعظم همه در نام حسن می‌جویم
از پی سـیـر الـی‌الله رهـش مـی‌پـویـم            دل شب تا که «الهی به حسن» می‌گویم

گوید از شوق، مرا فاطمه هر دم «جانم«
وز دل عرش، به لبیک، خدا هم «جانم«

جود در محضر او یکسره زانو بزند            نیست نومید هرآنکس که به او رو بزند
سائلش حاتم و همواره دم از او بزند            در حریم کـرمش بانگ هوالهـو بزند

بر تنش رخت کَرم دوخته خالق ز قدیم
او جواد است وسخی هست وکریم بن کریم

ماه زهرا به خـدا مـاه تـر از مـاه بُوَد            یوسف از شوق رخش در بدر چاه بود
نـقـش، بـر خـاتـم او «عـزة لله» بُـوَد            صلـح او کـربـبـلا را سـنـد راه بُــوَد

دمِ حق است حسن بازدمش هست حسین
جای پا از حسن است وقدمش هست حسین

یکه‌تاز جمل ای شرزه‌ترین شیر علی            رزم او اصل‌ترین نسخۀ تصویر علی
رجـزش نابـترین جـلوۀ شمـشیر علی            شیر زهراست بکامش که شده شیر علی

نیـزه و تـیـغ به دستان حـسن تا افـتاد
جمل فتنه به یک حـمله‌اش از پا افتاد

یاعزیز اوف لناالکیل که هنگام عطاست            گر زغیر از تو و غیرازتو بخواهیم خطاست
غربت تربت تو، بغض نهان دل ماست            گنبدو صحن تو رویای گدایان شماست

کاش این جمع شبی زائر قبرت می‌بود
کاش نابـود شود از قـدمت، آل‌سعـود

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خانۀ فاطمه از عـشق منـوّر شده است            عرش در گوشۀ این خانه مصوّر شده است
آمد از سمت خدا آنچه مقـدّر شده است            به علی گفت مَلک فاطمه مادر شده است


جـبرئیل آمـده از شـوق خـبـردار شـده
حـضرت حـیـدر کـرار پـسـردار شـده

رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید            علی افطار به لبخـند تو مهـمان گردید
حُسن تو رونق بـازار کـریـمان گردید            شمّه‌ای از کرمت سـورۀ انسان گردید
حاصل جمع دو دریای کرم آمده است
نسـخـۀ اصـلـی آقـای کـرم آمـده اسـت

دشمن و دوست پریشان شده را می‌بخشید            هـمۀ زندگـی‌اش را به گـدا می‌بخـشـید
بهترین نعمت خود را به خدا می‌بخشید            مهربانیِ دلـش را بـه جـذامـی ‌بخـشـید
حالتش وقت کرم چون جبل الرحمت بود
سفره‌اش ناب ترین بخشش بی‌منّت بود

لحظه‌ای از تو دل فـاطمه دل کند نبود            نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود
کرم هیچ کـسـی با تـو هـمـانـنـد نـبـود            بر لبت حرف برو نیست نوشتـند نبود
نـیـمـۀ مــاه، خــدا مـیـل تــغــزّل دارد
چشم هر ذره به دست تو تـوسّـل دارد

ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن            شب قدر است و یا سلـسلۀ مـوی حسن
قبله مایل شده در مـاه خدا سوی حسن            هر چه حُسن است فراهم شده در روی حسن
سائلت وقت کرم حال تـماشایی داشت
نوکر خانـه تـو مـنـصب آقـایی داشـت

تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس            نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس
پیشکش جان به قربان حسن دارم و بس            زنده‌ام تا به کفم نان حـسن دارم و بس
من و دل کندن از شغل گدایی سخت است
هر که از عشق تو دیوانه نشد بدبخت است

جوهر مدحیه‌ام در شُرُف زر شدن است            با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است
بنویسید مـرا قـابـل نـوکـر شـدن اسـت            بنـویـسـید که آمـادۀ قـنـبـر شـدن اسـت
سکۀ مهر حَسن نقش دل و خاطر ماست
یا الهی به حسن حرف دم آخـر ماست

نمک سفرۀ تـو طـعـنـه به دنـیـا میـزد            خنده‌هایت بـه گـدا زود بـفـرمـا مـیـزد
دل جبرییـل به نـام تـو به دریـا مـیـزد            بر سر خوان تو خود جای گدا جا میزد
دل سائل به سـر خـوان تـو جـا می‌آیـد
چـقـدر لـفـظ کـریـمـی بـه شـمـا می‌آید

پـسر شـیر خـدا مـثل عـلی کرّار است            مجـتـبی آمـده و دشـمـن او فـرّار است
کـربلا دید که عـبـدلله او سـردار است            قاسمـش روح اشداءُ عـلی‌الکـفّار است
طرز جنگ آوری‌ات به که به حیدر رفته
بنـویـسـید کـه سـقـا بـه بــرادر رفــتـه

زیر پـاهـای تو مـیدان جمل می‌لـرزید            جنگ در قبضۀ شمشیر شما می‌چرخید
آفرین‌های علی جان به تنت می‌بخشید            یاد زهرا شـتر فـتـنه گـران پی گـردید
شتر سرخ که سـر بـر قـدم خاک نهاد
همۀ آرزوی اهـل جـمـل رفـت به بـاد

وقت معراج حسن دوش نـبی را دارد            مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد
یـوسف هـاشـمـیان بس که تـماشا دارد            کوچه از حُسن حَسن بند شود جا دارد
نـور پـیـشانـی او روشـنـی آفـاق اسـت
غم به پابوسی چشمان حسن مشتاق است

صبـر حیـرت زدۀ صبـر تـماشـایی تو            زخم خورده است غرور دل دریایی تو
آسـمان مرد ندیـده است به تـنهـایی تو            دشـمن و دوست گـذشـتـند ز آقـایی تو
غم اگر هست در عالم غم تنهایی توست
کوچه و اشک فقط محرم تنهایی توست

لحـظه لحظه هـمۀ زنـدگی‌ات ماتم بود            محرم خانه‌ات افسوس که نا محرم بود
غالبأ قوت دلت سفره به سفره غـم بود            چـشم‌های تـو پـذیـرای غـم عـالـم بـود
آخر این خاطره‌ها کُشت تو را آقا جان
کوچه و مادر و طوفان خـدا نشـناسان

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نیمۀ مـاه رسـیـد و قـمـری پـیـدا شـد            از فرا سویِ زمان راهـبری پیدا شد

نیمۀ ماه رسـیـد و نَـفَـسـم بـالا رفـت            نَفَـسِ تـازه تر از تـازه تری پـیـدا شد


تا که خاموش شود آتشِ دوزخ امشب            از حوالیِ مـدیـنـه گُـهَـری پـیـدا شـد

روزه دارانِ خدا خنده به لب خوشحالند            چون عسل شهدِ مصّفا شکری پیدا شد

خانۀ فاطمه و شیـر خـدا؛ گـل باران            بر رویِ دامنِ زهـرا پسری پـیدا شد

»آمداوّل نَفَسِ حضرت طاها امشب»
»خنده آمد به لبِ حضرت زهرا امشب«

حسن آمد که شـود حـامـیِ هر افتاده            اوّلین زادۀ عشق ست که زهرا زاده

بـرکـتِ خـانـۀ حـیـدر گـلِ زیـبا آمـد            آنکه باشد ز نخـستین نَفَـس اش آزاده

مَلَک و حور بهم این سخنان می‌گویند            که خـدا یوسفِ دیگـر به زلیـخا داده

سجدۀ شکـر شده واجب و کلِّ عـالـم            در نماز ست چنان عـابده در سجّاده

مــژده ای شـیـفــتـگـانِ حــرمِ آل الله            که رسیده پـسرِ ارشد و یک شه زاده

 »اوّلین بابِ کـرامـاتِ خـدا می‌آیـد«
»
حضرتِ سبطِ نبی بابُ العطا می‌آید«

آمـد و آمـدنـش رونـقِ مــا گــردیـده            قَـدَمش آیـنـۀ مـهـر و وفــا گــردیــده

بعد ازین جُود و کرم معنیِ والا گیرد            آمد آن یـار که تـندیسِ عـطا گـردیده

کیست این ماه که با گوشۀ چشمش قطعاً            باعث دلبری از خـیـرالنـساء گردیده

ای بـنازم بـه جـلال وجــبـروتِ آقـا            اوّلین وارثِ شـمـشـیـرِ خـدا گـردیده

چون سلیمان زمانه همه را می‌بـیـند            رزقِ ما از نگهش برگ و نوا گردیده

»حضرت عشق رسیده حسنِ آل الله«
 »
بر نَفَـس هاش دمادم همه ماشاالله »

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زینت دست حسن؛ دُرِّ کرامت شده است            خوبی‌اش نزد همه مایۀ عادت شده است

دَری ازسمت خدا وا شد و با بارشِ نور            وقت نازل شـدن آیۀ رحـمـت شده است


بـا نـشـان دادن گـهـوارۀ بـارانِ بهـشـت            در دل آیــنـه و آب قـیـامـت شـده اسـت

آنقدر مشک فشان است که از بوی خوشش            نفسِ باد صبا غـرقِ طـروات شده است

بس که گل بوسه به لبهای پدر داده؛ حسن            غنچۀ سرخ لبش غرقِ حلاوت شده است

سفره داری که به لبخـندِ مـلیحـش نمکِ            سفرۀ فاطمه در مـاه ضیافـت شده است

بـوده از سـیـطـرۀ لـطـف کـریـمِ ثـقـلیـن            حاتم طایی اگر صاحب شهرت شده است

کشتی دین خـدا از ثــمـرِ صـلـح حـسـن            سمتِ سرمنزل مقصود هدایت شده است

هم زبانزد به کرامت شد و هم غربت او            بر دل سوختگان موجب حسرت شده است

خـواستم تا بـسـرایـم غزلی در خـور او            دیدم از سمت خودش شعر عنایت شده است

شک ندارم که همه در صف محشرگویند            هر که دلدادۀ او بوده شفاعت شده است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب خدا از شاهکارش رونمایی می‌کند           امشب حسن از عاشقانش دلربایی می‌کند
هرکس درِ این خانه روز و شب گدایی می‌کند           با این گدایی بر جهان فرمانروایی می‌کند


چشم و چراغ خانۀ زهـرا و حـیدر آمده
استاد رزم قـاسم و عـباس و اکـبـر آمده

ماه علی از راه می‌آید وقـارش را ببـین           آئینۀ زهراست، حُسن بی‌شمارش را ببین
در چهرۀ او شوکت پروردگارش را ببین           در دستهای خیبری‌اش ذوالفقارش را ببین

بر خا‌ک نعلینـش ابوذرها تیـمم کرده‌اند
از هیبتش حتی ملائک دست و پا گم کرده‌اند

روزی عالم می‌رسد از سفرۀ شاهانه‌اش           بار زمین و آسمان را می‌کشد بر شانه‌اش
نور علی نور است بی‌شک خشت خشت خانه‌اش           شکر خدا روز ازل من هم شدم دیوانه‌اش

آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد
امشب حسین بن علی هم صاحب ارباب شد

آرام می‌گیرد جهان در سایۀ بال و پرش           یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش
دنیا به هم می‌ریزد از بانگ انا بن الحیدرش           آمد که روز و شب بگردد دور زهرا مادرش

هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبی‌ست
جنگ جمل یعنی که حیدر ذوالفقارش مجتبی‌ست

خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حـیدر است           مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است
هرکس که فرزند علی شد، فاتح صد خیبر است           او جای خود دارد، غلامش هم شفیع محشر است

وقتی که در تاریکیِ شب‌ها عبادت می‌کند
بی‌واسطه او با خدای خویش صحبت می‌کند

آب وضوی او جهنم را گـلـستان می‌کند           شب‌های عالم را، نگاهش نور باران می‌کند
نور وجودش عرشِ اعلی را چراغان می‌کند           ایوان طلای مجتبی کافر مسلمان می‌کند

اصلا حواسم نیست، ایوانی ندارد مجتبی
شمع و چراغی بر مزارش نیست مثل کربلا

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از همان آغـاز، چـشم آسمان ها و زمین            تا ابـد دیگر نمی‌بـیـند زنی را اینچـنـین

در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند            تو به آئـین پیـمبر مؤمن هستی با یقـین


گوهری مثل تو در بیت النبی بوده است که            غبطۀ این خانه را خورده ست فردوس برین

میوۀ خوب از درخت خوب حاصل می‌شود            پس فقط دامان پاک توست زهرا آفرین

تکیه گاهی چون تو دارد، ذوالفقاری چون علی            سر نخواهد داد پیغمبر دم: هل من معین

چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست            جز تو بر شخصی دگر عنوان اُمُّ المومنین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انتقال بهتر معنای شعر و بر طرف شدن سکت شعری تغییر داده شد

در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند            تو به آئـین محـمـد رو میاری با یـقـیـن

بیت زیر به دلیل اغراق گویی حذف شد، فراموش نکنیم که قرآن در مورد حضرت مریم با عبارت: يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ یاد میکند

هم ردیف هاجر و آسیه و مریم شده است            هر زنی از خرمن اخلاق تو شد خوشه چین

زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تکیه گاهـم بوده‌ای، ای تکـیۀ بازوی من            ثروت و سرمایه‌ات شد مایۀ نیروی من

با تو من بار رسالت را به دوشم می‌کشم            ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من


گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است            جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من

در مصیبتهای من سنگ صبورم بوده‌ای            با چه صبری می‌نشستی پای گفت و گوی من

سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بام‌ها            پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من

گرچه در شعب ابی‌طالب شرایط سخت بود            اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من

رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است            عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من

قحطی آب است در شعب ابی‌طالب ولی            غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من

همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو            پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من

رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست            خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن بانویی که یکسره عشق پیمبر است            آری خدیجه است که امشب به بستر است

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش            آن سورهٔ سه آیه مگر غیر کوثر است؟


بانـو چه می‌کـشید ز غـم های دخـترش            آنـجـا که حد فـاصل دیـوار تا در است

غمدیده فاطمه به که گوید ز غـصه‌اش            سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است

رنگ از رخ خدیجه به بستر پریده است            امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

: امتیاز
نقد و بررسی

در تمام سایت ها « تا جائی که ما بررسی کردیم» بیت زیر به عنوان بیت اول این غزل آورده شده است در صورتیکه نه از نظر معنایی و نه از آن مهمتر نه از نظر قافیه با ابیات بعدی تناسب ندارد لذا بیت زیر حذف شد.

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت            حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

بیت زیر دم»به دلیل عدم رعایت شأن اهل بیت تغییر داده شد، بیچاره خواندن حضرت زهرا روا نیست و اشتباه است

بیچاره فاطمه به که گوید ز غـصه‌اش            سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

بدون عشق، بیتی در خورِ املا نخواهد شد           که بی اذن قلم شاعر! غزل انشا نخواهد شد

شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد           از آنجایی که جمع می کشان، منها نخواهد شد


می آماده است در ساغر، اَدر کاساً بخوان ای شیخ!           که تا ساقی نفرماید « و ناولها» نخواهد شد

غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است           که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد

بر آدم همسری آمد، بر احمد نیز همتایی           چه همتایی! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد

یکی مَرد و یکی زن، هر دو اما یار یکدیگر           که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد

چُنان از عشق می‌دانم به هم وابسته اند اینها           که امروز پیمبر در غمش فردا نخواهد شد

چه بیهوده است بی‌نامش کلامی بر زبان راندن           از اسلامی که بی‌ایثار او احیا نخواهد شد

خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است           که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد

مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند، نه !          که ذکر لا اله ای دوست! بی الّا نخواهد شد

اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت           زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد

از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد           که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد

امیرالمومنین یک مَرد و اُمّ المومنین یک زن           که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شدن پیامبر تغییر داده شد

چُنان از عشق می‌دانم به هم وابسته اند اینها           که امروز محمّد در غمش فردا نخواهد شد

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مربع ترکیب

تو را از جنـس دریـا آفـریـدند            سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد
تو را هم کـفـو طـاهـا آفـریدند            به دامـان تـو زهــرا آفـریـدنـد


خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد
تعـالی لله که دامادت عـلـی شد

به کوری حسودان محشری تو            ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو
خـروشنده شـروع کـوثـری تو            به اهل بیت عصمت مادری تو

شما جان حـسن، جان حـسـینی
شـمـا مـادربـزرگ زیـنـبـیـنـی

ظهور نور حق در آستین است            که بـانـویـی ز آل الله این است
خدیجه، فاطمه، زینب چنین است            نمای بـعـدیـش اُمُّ البـنـین است

جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند
دقـیـقـاً آفـتــاب در حـجـاب انـد

تو در شعب ابی‌طالب چه دیدی؟            بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی
صنوبر بودی و از غم خمیدی            نه رحلت کرده‌ای، قطعاً شهیدی

سزای کودک و پیر و جوان است
شهادت ارث کـل خاندان است

به جان عـرش افـتـاده صدایت            به هم زد آسمان را گریه‌هایت
گرفت آخر، گرفت آخر دعایت            عـبـا آورده پـیـغـمـبـر بـرایـت

اگر چه دفن تو با احترام است
دل من در خرابه‌های شام است

اگـر که طـفـل بی بـابـا نمی‌شد            چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمی‌شد
کفـن در شهـرشان پیدا نمی‌شد            زن غـسـالـه از جـا پـا نمی‌شد

سوالی کرد غساله، مریض است؟
و یا با این سر و وضعش کنیز است؟

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است            چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است
سـجـادۀ ذکـرِ شـبـانـه عـاشـقِ اوست            محراب هم مشتاقِ آمینِ خدیجه است


از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش            خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
گر قـامـتِ نخـلِ نـبـوت استوار است            از برکتِ خشتِ نخستینِ خدیجه است
او همسرِ خورشید هست و مادرِ ماه            عطرِ وجودِ هر دو تسکینِ خدیجه است
از سوی حق بر او سلام آورده جبریل            از باغِ معراجی که آذینِ خدیجه است
عـنـوانِ اُمّ الـمـومـنـیـن دارد اگـر او            این یک از آن صدها عناوینِ خدیجه است
از بس که دستانش سخاوت دارد آری            عالم فقیر و عبد و مسکینِ خدیجه است
امشب که از داغش جهان را غم گرفته            قلبِ پیمبر نیز غمگـینِ خدیجه است!

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادر از دست مرو، بال و پرم می‌سوزد            بسکه باران زده ام چشمِ ترم می‌سوزد

بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند            رحم کن بر منِ زهرا جگرم می‌سوزد


از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته            بـین آتـش بـنـگـر کـه‌ پـدرم می‌سـوزد

دخترت را تک و‌ تنها نگـذاری هرگز            که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم می‌سوزد

می‌رسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در            فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم می‌سـوزد

سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر            آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم می‌سـوزد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دخترت را تک و‌ تنها نگـذاری هرگز            که به این زودی زود است برم‌ می‌سوزد

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری            بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری

قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد            در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری


»خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل            چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری

مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم            نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری

به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی            دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری

تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه            بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری

یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـی‌بی            تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری

فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر            آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

: امتیاز

مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت            عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت

آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود            گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت


جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف            گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت

غـار حـراسـت چـلـه‌نـشـیـن طـعـام او            جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت

سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود            اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت

زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز            باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت

چـشم رسول در غـم او بارها گـریست            گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت

: امتیاز

مناجات و فضیلت ماه رمضان

شاعر : غلامرضا مهدوی آزاد نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

طائرِ وصلتِ قدسی رمضان، آمده است            از دَمِ عیسوی اَش مُرده به جان آمده است
عاشقان باده زنید از قدح و خوش باشید            که ز خُم خانه سبوئی به میان آمده است


پُـر و پـیـمـانه کند سـاغـرِ مـسـتـانـۀ ما            سروِ زیبای جنان است و چمان آمده است
عـالـمی غـمـزه کـنـد بـا هـنـرِ طـنـازی            بهر دیدارِ رُخَش پیر و جوان آمده است
"نرگسش عربده جوی ولبش افسوس کنان "           یار شیرین دهنان دُرد کـشان آمده است
نیمۀ این مَهِ رحمان گـُهَر افـشانی است            سِبطِ اَکبَر، حَسَن، آن دُرِّ گران، آمده است
جـبـرئـیل و هـمـۀ خـیلِ مَـلَک با قـرآن            به غزل خوانیِ این غنچه دهان آمده است
بر سرِ خوانِ خدا شرطِ ادب امساک است            زین سبب آتش دوزخ به امان آمده است
»مهدوی» نـازِ دلارامِ پریچهـره بکش            سَر بخارانی اگر؛ وقتِ اذان آمده است

: امتیاز
نقد و بررسی

چمان، چمنده، خرامنده، خرامان، کسی‌که‌بانازوخرام‌برود

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد.

دستها حـلـقـه کـنـید و به میـانش گـیرید            ساقی سیم تـنان عـشوه کـنان آمده است

مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بـار گـنـاه آورده‌ام، روی سـیـاه آورده‌ام            ای تو پناه عـالـمین، بر تو پنـاه آورده‌ام

بر درگهت ای مهربان‌، قلبی پر آه آورده‌ام            جانی پشیمان از گناه، بر تو اله آورده‌ام


اغـفرلنا یا ذالعـلی، یا جابـرالعـظم الکـسیر

جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر

من دیده گریان آمدم، زار و پریشان آمدم            زخمی ز تیر معصیت، افتان و خیزان آمدم

آلــوده‌ام آلــوده‌ام، امـا پــشـیـمــان آمـدم            تا کوله بارم پر شود، سوی کریمان آمدم

یا ساتر و یا ذوالمنن یا غافر الذنب الکـثیر

جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر

کردی عطا دیدی خطا، کردی وفا دیدی جفا            تو غافری من مذنبم، تو ساتری من بی‌حیا

ای تو به جان من طبیب، درد از من و از تو دوا            یارب نگاهی کن که من، از بند تن گردم رها

ای تو الـه‌العـالـمین، ای مهـربـانم یا مجـیر

جان شهـید بی‌کـفن دستان من را هم بگـیر

بشکسته گر بال و پرم، عمری گدای این درم            یا رب ز درگاهت مران، دل بیقرار حیدرم

در ماه میهمانی تو، مست از شراب کوثرم            دل بیقرار روضۀ، لب تشنه شاه بی‌سرم

هستم چو مرغی در قفس، بر لطف تو یا رب اسیر

جان شهید بی‌کـفن، دستان من را هم بگـیر

ای جان جانانم حسین، ای روح و ریحانم حسین            ای جان شیرین علی، ای بهتر از جانم حسین

باب نجات عالمی، ای دین و ایمانم حسین            بر این دل بیمار من، هم درد و درمانم حسین

باشد همیشه هر زمان، ارباب ما نعم الامیر

جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر

جسمش ته گودال رفت، با ضربه‌ها از حال رفت            در زیر سم مرکبان، زخمی‌ترین پامال رفت

آوای زهرا تا سما، از گوشۀ گودال رفت            در آن هیاهو معجر و، انگشتر و خلخال رفت

یا نور مطلق فی‌الظلم، یا رازق الطفل الصغیر

جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر

: امتیاز

مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از بس گـناه بر دل خود بار می‌کـنم            خود را میان نـفـس گـرفـتار می‌کنم

پل‌های بازگشت خودم را شکـسته‌ام            دارم عـلیه خـویش فـقـط کار می‌کنم


قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست            در حیرتم چگونه لجن زار می‌کنم؟!

تو عـاشـقانه حاجت من را نمی‌دهی            من جاهلانه این همه اصرار می‌کنم

من بندۀ توأم، چه کنم؟! دوست دارمت            باشد بزن... دو مرتبه تکرار می‌کنم

دنیا نشد ببـیـنـمش اما به روز حشر            سُـجـده به پـای حـیـدر کـرار می‌کنم

تشنه شدن بهـانۀ ذکـر مصیبت است            یـاد حـسـین لحـظـۀ افـطـار می‌کـنـم

یــاد مـدافـعــان حــرم آه مـی‌کــشــم            گـریه به یـاد زینب و بـازار می‌کـنم

اصلا کسی به عـمۀ ما ناسزا نگفت            سیلی به او زدند؟! نه... انکار می‌کنم

دست خودم که نیست، فقط داد می‌زنم            وقـتی که یاد مجـلس اغـیـار می‌کـنم

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند رحمان

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

آلـوده‌ام؛ آلـوده را هــم راه بـایـد داد            راهـی نشان بر بنـدۀ گـمراه باید داد

شرمنده‌ام شرمنده را تکریم باید کرد            تا می‌شود شرمنده را درگاه باید داد


عـبد سراپا جـرم را از در نمی‌رانند            آنکه زمین خورده مدد گه‌گاه باید داد

درمانده‌ام درمانده را هم یار باید شد            سلطان که میداند گدا را جاه باید داد

آقا بـدی‌های خـودم را خوب می‌دانم            بد را نجات از دشمن بدخواه باید داد

من یوسف دل را به چاه سینه افکندم            گـاهی طنابی در درون چـاه باید داد

سر درنمی‌آوردم از کرب و بلا اصلاً            وقـتی دلم می‌سوخت دیدم آه باید داد

اربـاب آمـد با غـم خود آشـنـایم کرد            دیدم که دل را هدیه بر آن ماه باید داد

من تـازه فـهـمیدم تـمام عـمر دنیا را            دل را، قیامت را، به قـتلگاه باید داد

من از حـرم تا قـتـلگـاه یـار را دیـدم            جان را برای حفظ خیمه گاه باید داد

با گـوش دل در قـتـلگاه شام بشنـیـدم            این نوحه را بر غربت این شاه باید داد

آقا گلی گم کرده‌ام رحمی به خواهر کن            قد کمان آورده‌ام رحمی به خواهر کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

اربـاب آمـد با غـم خود آشـنـایم کرد            دیـدم که دل را هـدیه بر آن مـاه باید